من که غم را دگر از قافیه انداخته ام
پس چرا این همه شعرم نگران است هنوز
رد من گمشده در خاک کدامین سفر است
که در این قافله بی نام و نشان است هنوز
مثل یک کودک گمگشته پی مادر خویش
کوچه در کوچه این شهر دوان است هنوز
ای پر از جلوه مهتاب به من باز بگو
ماه من پشت کدام ابر نهان است هنوز
چه کسی روزنه ها را به دل سایه سپرد
بخدا کوچه ما سردو خزان است هنوز
رضا مرادیان
درباره این سایت